عشق جان من

بیا بر من بتاب عشق جان من
که بی تو تیره شد آسمان من

بیا که ناز مرا کس نمی خرد
که بسته است درِ این دکان من

مگذار در غیبت ات فرو ریزد
میان هر شب ام بامیان من

ندیده ای در عرض نبودنت
چقدر طول می کشید زمان من

نشسته ام تنها، گرچه در جمع شان
غزل، غریبی و غم؛ دوستان من

شب چنان عقابی فرود می آید
به جان بی رمقِ آشیان من

دو «ماه» بود، یکی رفت و یکی پژمرد
در کنار پنجره ، درون استکان من

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۱۶)

❤❤بر هم زن❤❤

🖤عروس خون🖤

ایستاده

بعضی چیزها

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط